الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

الیار،هدیه تکرار نشدنی من

28 ماهگی

پسر نازنینم 28 ماه گذشته و تو بزرگ و بزرگتر میشی اما هنوز قد اغوش منی، نه زیادی ،نه کمی   شور تویی،شام تویی،روح تویی،دولت ارام تویی جز تو نفس نیست مرا. ستاره  اسمان زندگی ام دوستت دارم. ...
31 شهريور 1394

اولین عشق الیار

متاسفانه دایی من و بابایی خیلی ناگهانی فوت شده و حسابی هممون شوکه و داغدار هستیم. تو این مدت که همش به خونه دایی مرحوم رفت و امد داشتیم دوستان خیلی زیادی برا خودت پیدا کردی....یه چیز خیلی مهم اینکه عاشق تمام عیار حسنا  شدی.نوه ی دایی مرحوم که دل پسرکمون رو برده و تمام فکر الیار خوشحال کردنه اونه .چند روز پیش گفتی با هم رقصیدین و دست همدیگرو گرفتین . در کل پسر تیز و حاضر جوابی هستی هنوز هم زودرنج و حساس هستی و هنوز هم از کار کردن(جمع و جور کردن)خوشت نمیاد.امروز باز گذری کردم به نوشته های قبلی و اعتراف میکنم که اگر نمی نوشتم خیلی از انها رو به خاطر نمی اوردم.نمیدونم چرا ادم فکر میکنه به راحتی بعدا هر خاطره ای را به یاد خوا...
31 مرداد 1394

27 ماهگی

تبلور عشق بی همتا امروز ماهگرد  با شکوهترین روز زندگی ام است. تجربه  والاترین حسی که در دنیا وجود دارد. تبلور بی همتاترین عشق دنیا الیار عزیزم 27 امین ماهگردت مبارک. الهی.... به خواب فرشته کوچک من اسایش! به بیداریش عافیت! به عشقش ثبات! به مهرش تداوم! و به عمرش برکت جاودان عطا کن! شکرانه اش با من. عزیزدلم اینروزا قدرت کلام و تجزیه و تحلیلات حسابی منو غافلگیر میکنه.  داشتی با چوب کبریت ها بازی میکردی اومدی گفتی ببین کوه درست کردم امروز شیر رو ریختی پشت کامیونت و داشتی بازی میکردی بهت گفتم یبار دیگه اینکارو بکنی حسابی ازت ناراحت میشم.با کمی بغض و قیافه حق به جانب گفتی خب من اینجوریم!!!...
31 مرداد 1394

مریضی

عاشقتم اینقدر زیاد که با هیچ جمله ای نمیشه توصیف کرد. و بهت افتخار میکنم که خیلی پسر صبور و مقاومی هستی. . هفته پیش بدجوری مریض شدیم،اسهال و استفراغ گرفته بودی  ومتعاقب تو منم گرفتم،دکتر گفت باید بستری بشی ولی منو بابایی رضایت ندادیم و قرار شد دکتر بیاد و تو خونه بهت سرم وصل کنه.وقتی سوزنو دستت فرو کرد گریم گرفت انگاری اون سوزنو فرو کرد تو قلبم روزای سختی رو گزروندیم ولی رگ گیریش عالی بود و شما اصلا متوجه نشدی همون بار اول و خیلی راحت رگگیری کرد ،ممنونشم.....اخه خیلی نگران بودم که مثل سری های قبل اذیت نشی و تو روحیت تاثیر بد نزاره یا از دکتر و روپوش سفید نترسی.خدایی ما مادرها که خوراکمون استرسه. فدات بشم پسرکم تنها چیزی که...
25 مرداد 1394

تو ماه اسمونی

تبسم خوشگل مامان بزرگتر شدی،شیرین زبونتر شدی،خوشگلتر شدی،چلوندنی تر شدی و با هوش تر........ عاشقتم ،اینقدر زیاد که با هیچ جمله ای نمیشه توصیف کرد و بهت افتخار میکنم.وجودت برام بالاترین شادیه فرشته ی زیبای من،حرفات که خیلی بزرگتر از سنته،رفتارای منطقیت و حتی قدرت تخیل بالات........از نوع استدلال هایی که میکنی نزدیکه شاخ دربیارم!!!!!از یه بلندی بالا میری و میگی الیار تلاش کرد. وقتی کار بدی میکنی میبینی دلخور شدم میگی همش تقصیر مبینا و پسر اکبریه.کاریت نباشه مامان.دیگه عصبانی نشیا.باباش میبردش کوه تا گرگ بیاد بخوردش .داشتی ماست میخوردی و یک قاشق رو به سمت من گرفتی ،گفتی بخور!!!گفتم نه نمیخورم.خیلی جدی گفتی چرا!!مامان بخور قول میدم قوی میش...
19 مرداد 1394

26 ماه عاشقی

پسرکم،پسر مهربانم،فرشته ی دنیای من در نگاهت،در لبخندت،همه زیبایی های دنیارا،همه مهربانی های عالم را،هر انچه وصف شدنی و هر انچه توصیف ناپذیر است را،یکجا میبینم. پسرم متشکرم از تو که با امدنت حس خوب مادری را به من ارزانی داشتی.روز به روز داری بزرگتر میشی و من حیران ازین همه بزرگ شدن،فقط و فقط نظاره میکنم.خوشحالم ازین همه با تو بودن همه ی روزهای با تو بودن برام مهم هستن. 26 ماهگیت مبارک ترانه ی زندگی من   از یک و نیم سالگیت تا الان که 26 ماهت شده یادم نمیاد لحظه ای از صحبت کردن دست کشیده باشی مگر تو خاب یا گاهی اوقات که دهنت پره،دایم در حال صحبت کردنی و انتقال و دریافت اطلاعات هستی گاهی با خودم میگم من...
30 تير 1394

اولین خابی که برام تعریف کردی

اولین خابی که برام تعریف کردی.....منو بیدارم کردی و خودتو تو بغلم جا کردی و گفتی مامان خاب دیدم دایناسور داره منو میخوره منم هنوز گیج اب بودم گفتم دایناسور ترس نداره وخاب بوده واقعی نیست مثل کارتونه.....دوباره گرفتم خابیدم. اومدی دوباره بیدارم کردی گفتی مامانی این پامو خورده درد میکنه بوسش کن،منم بوس کرذم گفتم بوس مامان معجزه میکنه الان زودی خوب میشی گفتی نه باید کرم بزنی دایناسور خیلی بزرگ بود ...منم کرم مالوندم بعدش بغلت کردم و باهم راجب خابی که دیدی صحبت کردیم.مثل اینکه دایناسور چه رنگی بود....... ...
26 تير 1394

الیار

پسرم کودکی کن و بخند و شاد باش زیرا تنها شادی سهم تو از زندگیست و تو سهم مامان و بابا از تمام زندگی هستی. گل نازم،دردونه خوشگل مامان،خیلی خیلی خوشحالم که مادر یه نازدونه ی ناز مثل شمام. مهربونترین پسر دنیا،عاشق مهربونیاتم که با وجود اینکه دوساله هستی ولی اندازه ادم بزرگا به همه محبت میکنی...هر کی بهت یه چیزی میده میگی میسی،میسی مامان،میسی بابا......الهی فدای اون مدل حرف زدنت بشم. مرسی که هستی الیار،مرسی که با این حرفا و کارهات و بودنت حالمونو خوب میکنی من این حال خوب این روزهامو مدیونتم عسلکم عزیز اومد بدرقمون بهش گفتی عزیز نیا مواظب پاهات باش خدافظ منو عزیز و بابا ذوق مرگ شدیم ازین همه درک و شعور بالای شما. یه روزم با بابایی...
26 تير 1394