پسرک 20 ماه و 26روزه من
در هــــر جغــــرافیـــایے کــــــه بـــــــاشم "جهــــــــــت هـــــــا"
تفاوتے نـــــــدارند... تمــــــــام دامنـــــــــــه هــــــــاے دلـــــــــــم
رو به سمت"خنــــــــــده هـــــــاے " توست
عمر و امید مامان،پسرک 21 ماهه مامان،دیگه واسه خودت نیمچه مردی شدی و در طول روز شیر مادر نمیخوری.
این روزها هر لحظش پر از حرف و خاطره های به یاد ماندنی و تکرار نشدنیه.عزیز دلم این روز های خوب رو مدیون تو هستم گلم.تو بزرگترین و ارزشمندترین هدیه خداوند هستی.بسیار خوشبختم که تو پسرم هستی.تمام سعی مامان و بابا این هست که تو شاد زندگی کنی و در سلامت باشی.
پسر مودب مامان به تازگی برای برداشتن هر چیزی اجازه میگیری.و با گفتن اجازه میدی انگاری مجوز برات صادر میشه دیگه منتظر جواب نمیمونی.اگرم کار اشتباهی بکنی بعد میای منو صدا میزنی که من کار بدی کردم بیا منو دعوا کن و پشت دستت میزنی.وقتی کسی حتی خودت از حموم بیاد با صدای بلند میگی عافیت....ثانیه ای دست از شیطنت و کنجکاوی بر نمیداری.فقط دو مین کافیه تا اتاقت به این شکل دربیاد.
کار این روزات شیطونی و اتیش سوزوندنه..دیگه به حد اعلا رسیده،اونقدر که اگه لحظه ای ازت غافل شم دست گل به اب میدی.توجه ومراقبت دایمی از شما زبل خان باعث شده برای کارهای دیگه وقت نکنم.
از لحظه ورود بابایی فقط میخای با اون باشی.باباجون هم تمام سعی خودش رو میکنه تا بهترین و شادترین لحظات رو برات بسازه.یه چیز جدیدی رو میبینی که برات تازگی داره میگی قشنگه،خوشجله.....داشتی اب میخوردی که یهویی اب ریخت رو دماغت و شروع کردی به دست و پا زدن و سرفه.خیلی ترسیده بودی وقتی بابایی اومد خونه خیلی بامزه براش تعریف کردی:بابایی ایار اب یفت دماغش .ایار اوتاد.ایار سوفه کرد.بابا بوس کنبستنی مالیده بود رو دستات اوردم بشورم گفتی خودم بیدم مامان.تو اشپزخونه مشغول شستن ظرفا بودم که در قابلمه افتاد و کلی سرو صدا ایجاد شد،با یه قیافه حق به جانب اومدی گفتی مامان آیوم شویوخ نکن.بعد از هر ورجه وورجه ای می یای میشینی رو مبل و میگی خسته شدم.خودتو زیر پتو قایم میکنی میگی ایار نیس!کو؟چوجا یفته؟مامان پیدا کن........
پسر مستقل من ،ترجیح میدی که خودت کارهای شخصیت رو انجام بدی..
کنترل مرتب قد و وزن........میری رو ترازو میگی مامان چند کیلو؟
یه گردش کودکانه و خانوادگی رفته بودیم که وقتی بابایی از کنار دره رد میشد گفتی بابا مواظب باش تصادوف نکنی...قیافه منو بابایی
بخاطر راه رفتن مستقل و بدو بدو در محیط بیرون از خانه از خوشحالیه زیاد حرکات عجیب و غریب از خودت در میاوردی و سراپا شور و اشتیاق بودی.
این روزها با بازی با کلمه ها و جملات انگلیسی و فارسی واقعن مامان و بابا رو شگفت زده میکنی.عزیز دلم تبحر خاصی پیدا کردی تو دلبر و دلربایی.دلبرک مامان دایره لغاتت داره بزرگ و بزرگتر میشه درست مثل خودت.
الالو(ilove u).میسو(i miss u).گی می بی لاق(give me a big hug).تنکیو(thank u).باتر میلون(water melon).تیس براش(teeth brush)
elephant.bear.bicycle.cow.hat.bus.truk.ball.rooster.balloon.brush.
الهی من قربون این زبونت برم که کلی شیرین زبون شدی ...کلی شعر یاد گرفتی.....
شعرهای مدنظرت بیشتر تو ده شلمرود،توینکل تواینکل.بع بع بلک شیپ و شیر تا بخاهی مفیده،دکتر چه مهربونه،توپولویم هست. که صبح تا شب چندین بار نصفه نیمه میخونی.ولی امان از وقتی که من ازت بخوام بخونی یا بخام فیلم بگیرم ....بخاطر همین تا حالا فیلمی در ارشیو موجود نیست ولی لغات و کلمات بامزت رو ضبط کردم مخصوصا لغات انگلیسی رو.وقتی واتر میلن رو یاد گرفتی ،بابایی از سرکار زنگ زده بود بهش گفتی باتر میلون بخر،اونم از ذوقش هندونه بدست اومد خونه....
توجه وعلاقت به اشکال هندسی خیلی بیشتر شده.منم ازین فرصت استفاده میکنم و کلی باهات کار میکنم.خب اموزش برای هرسنی شیوه و ابزار خاص همون سن رو می طلبه،برا همین من دست به دامن سیب زمینی شدم
اینم اولین اثر هنریت بوسیله چاپ با سیب زمینی
مرور اشکال هندسی واشنایی با لغتhouse
اسباب بازی های خانه سازی لگو یکی از نوستالژیک ترین وسایلی است که بازی کردن با انها سن وسال نمیشناسه..علاوه بر ماشین عشق جدیدت لگو هست.که من ازین بابت خیلی خوشحالم چون لگو یه اسباب بازی همه جانبه و خیلی مفیدیه برا شما کوچولوها
قربون مهندس کوچولوی خود برم که برج و ماشین ساخته
الهی دورت بگردم که برا برجت ایگوز(اگزوز) هم گذاشتی
هی بهت میگم دودکشه میگی نه ایگوزه ازش دود میاد
موشک ساختی...مثلا داره پرواز میکنه
اینجا داری با هاپو کشتی میگیری...
فدایی داری پسر ورزشکارم