الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

الیار،هدیه تکرار نشدنی من

برای تویی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

1394/1/19 13:40
نویسنده : مامان مهدیه
598 بازدید
اشتراک گذاری

عشق چیز عجیبی نیست . . .

حسی است مثل همین روزهای من با تو . . .

به همین مقدسیست . . ..

 

 

امید زندگیم سلام

اگر در هر نفس خداوند رو برای داشتنت شکر گذار باشیم،به چشمانت قسم باز هم کم است.تمام معنای زندگی ما در وجود تو خلاصه میشود.تو  بزرگ میشوی و من هر روز که میگذرد در دریای عشق تو کوچکتر میشوم......

فقط خدا میدونه چقدر عزیزی برام و هر روزی که میگذره عزیزتر میشی و خودتو بیشتر تو دل همه جا میکنی مخصوصا منو بابایی.وای نمیدونی  چه حس خوبی  داره این لحظات و چقدر به شما خوش میگذره.هر روز که میگذره یک قدم به دوساله شدنت نزدیکتر میشیم.دوماه کمتر مونده تا تجربه ی دو سال با تو بودن رو حس کنیم.تجربه ای که وجود نازنینت باعث میشه دلم برای هر ثانیه اش تنگ بشه.

پسرم کارهای خوب خیلی بلدی.مثل اینکه وقتی بخای کاری انجام بدی که تو انجامش تردید داری میای و به من میگی مامان اجازه!!یا وقتی کاری برات انجام بدم سریع میگی میسی.آراموقتی یکی رو میبینی قشنگ سلام میکنی و به جای احوالپرسی میگی صبح بخیر...خدافظیم بلدی.بعداز خوردن غذا میگی ایاهی شکر،میسی مامان.وقتی میخام سفره پهن کنیم یا جمع کنیم میگی ایار کمک کنه.عادت داری نصفه شبها اب بخوری حتما هم باید دوتاییمون بیایم اب بیاریم،بابا بیاره یا از قبل تو اتاق باشه نمیخوری میگی دوتایی بریم اب بیاریم....تا بهت میدم با همون حالت خواب الودگی میگی میسی  مامان بریم تکون بده .....جدیدا مامانی مهدیه صدام میکنی ,عاشق شیرین زبونیاتم عزیزکم

سر چایی خوردن بابایی لیوان شمارو برداشت فوت کنه خیلی جدی گفتی بابا!دهنیه نخور،کثیفه نخورتعجبوقتی تو حال وهوای خودمم یهو با دستای کپل و کوچولوت از پشت بغلم میکنی و میگی مامانو دوس دارم..همین کافیه که بیام بچلونمت و حسابی فشارت بدم و ببوسمت.یبار افتادی فوری گفتی مامان اسپند دودکن اوتادمتعجباز وقتی اون سرما خوردگیه لعنتی رو گرفتیم چشمم ترسیده بردمت حموم زود اوردمت بیرون  و تند تند داشتم لباساتو تنت میکردم گفتی مامانی مهدیه کرم نزدی، کار بد مامان نگفتی عافیت....منو میگیخجالتتعجب

دست و پاهات منو دیوونه میکنن،بس که کپل و نازن.اونقدر بوست میکنم و فشارت میدم که نگو.کپل پای من دوستت دارم

خیلی زبل و شیطون بلا شدی،البته بسیار محتاط و عاقلی عشقم و اصلا بی گدار به اب نمیزنی.همه چی رو با یه نگاه یاد میگیری و حافظت فوق العاده قویه.خیلی وقته که نتونستم درست وحسابی باهات انگلیسی کار کنم.ولی یه جمله رو خیلی خوشگل و قشنگ میگی،give me kissبعد هم یه بوس ابدار شیرین که منو غرق در لذت و شادی میکنه.این روزها کارهای تخیلی زیاد انجام میدی:کنترل رو ماشین میکنی و یا  ظرف ها  روی هم چیده بودی و میگفتی کیکه.خاله پری یه مجسمه به شکل ببعی داشت که افتاد شکست....حالا هر کی میاد حتی خیلی غریبه بهش میگی خاله پری ببعی رو شکوند،کار بدی کرد  ماجون دعواش میکنه واااا

به اون جاتخجالتمیگی مارتین،چنبار خاله لیلی حسابی احساساتی شده بود گفت الیار فدای مارتینتخجالتشیطانبهش میگی خاله ییی نگو زشته،نگو عیبه......هر کیم میاد خونمون میگی وای خاله ییی گف ماتین.حرف بدی گفتهخندونکدوست بابایی با خانومش اومده بودن خونمون بهشون گفتی خاله گف ماتین،وای بده...اونام هی میپرسن مارتین چیه؟؟؟منو باباییخطاخطاغمناک

دیروز دوتا پوست فندق روی زمین پیدا کرده بودی به من با حالت تنبیه گفتی مامانی مهدیه راه رفتی این پوشتارو ریختی زمینخجالت

جدیدا یاد گرفتی همش خودتو لوس میکنی،تا یه چیزی برخلاف میلت باشه فوری لبات این شکلی میشه

میخاستی عمه ژوژو این شکلی بخابونتت

من فقط عاشق اینم،عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم

خمیر بازی رو با کتاب ها برات عیدی گرفتم

شاهکار مادرو پسر

جوجه ی پایین، چون پاواز نکرد،زیر پاهات لهش کردی

قربون اون پاهای کپلیت عزیزمبوس

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان آیهان
27 فروردین 94 1:30
خیلی پسر گلی داری مامان مهدیه