الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

الیار،هدیه تکرار نشدنی من

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود

1394/2/21 10:05
نویسنده : مامان مهدیه
219 بازدید
اشتراک گذاری

لحظه ها مثل برق و باد میگذره و شما بزرگتر میشی،حالا در استانه دو سالگی همچنان برات ارزوی سربلندی و اینده ای بزرگ دارم.جشن

تکیه کلام این روزات نه!!!!!!!نمیخوام،نمیخورم.......گاهی به دلیل اقتضای سنت میوفتی سر دنده لج.کچل

میگم وای که چقدر  پسر من ناز و مودب ومهربونه....میگی:نه!!دوست ندارم ناز باشم!مهربون نه!نیستم.تعجبمیگم الیار ببرمت خونه عزیز با مصطفا بازی کنی.میگی :نه!!مصطفا دوست ندارم.خونه عزیز نمیخامغمگین.

اردیبهشت دوست داشتنی من،از لحظه به لحظش باید استفاده کرد......اردیبهشت از وقتی دنیا اومدی برام رنگ و بوی دیگه ای داره......

این روزا لذت اشپزی با وجودت برام بیشتر شده...اخه عاشق پیتزایی و به خاطر مسایل امنیتی و بهداشتی پیتزای خونگی برات درست میکنم.اونم نه با خمیر اماده،خمیرشم خودم و شما درست میکنیم.شعرpat e cake،pate ceke.bakers man(به قول شما میکرز من)،رو میخونی و pat itمیکنی.تمام هیکلت شما آردی میشه اما به لذتش می ارزه.خندونک.نون و پیراشکیه خونگی هم درست میکنیم.

ای من بفدای بیکرز من کوچولوم

اخیرا دوست نداری کمربند ببندی یا اگرم مامانی شما رو بغل کنه میگی نمیخام ایار بلدهغمگین.مارو با کلمه شما خطاب میکنی.دستمال کاغذی بر میداری و دهن کوچولوتو باهاش پاک میکنی.عاشق چسبوندن بر چسب رو شوفاژ اتاقتی و همینطور عاشق قصه گفتن.قصه گویه خلاقی هم هستی بعضی وقتا از خودت یه چیزایی میگی من و بابایی این شکلی میشیمتعجب.

دوست داری رژلب بزنی والا من خیلی اهل ارایش کردن نیسم ولی شما تا میگیم بریم جایی یا مهمون بخاد بیاد خونمون فوری بدو بدو میری جلوی اینه ایار رژ بزنه،خوجل موجل بشهسوال.بابا هم میگه جلو الیار رژ نزن دو شخصیتی میشهگریه.اخیرا با زحمتهای شبا نه روزی بابایی یاد گرفتی میگی خانوما رژ میزنن اقایون نمیزنن چون مارتین دارنخجالت.

شبا پتو و همش عقب میزنی.......الکی میای میگی مامانی وییییییی ایار اوخ شده مامانی بوسم کنبوس.به ادامس میگی اداداس،در حسرت و ارزوی جویدن ادامسیغمگین.

یه روز خونمون کلی بهم ریخته بود با بابایی قرار گذاشتیم شمارو ببره پیش عزیز تا من به کارام برسم.(زرد چوبه رو ریخته بودی تو کل اشظزخونه،صحنه به قدری فجیع و وحشتناک بود که حس عکس گرفتن نداشتم).یه دفعه شما که تا قبل اون لحظه اروم و قرار نداشتی برا رفتن گفتی مامان نره من هم نمیخامگریه.

بابایی ساعت 3 عصر از سر کار میاد میکشونیش توی اتاقت و تا یک ساعت صدای قهقهت خونه رو پر میکنه،بابایی طفلی هم ضعف میکنهخندونک.

پسندها (12)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان سيد امير علي
21 اردیبهشت 94 10:32
واقعا همينطوره.خدا واست نگهش داره
عمه فروغ
23 اردیبهشت 94 10:51
پیشاپیش تولدت مبارک الیار گلمدست مامانی هم دردنکنه با غذاهای خوشمزش ای اماااااان از این لجبازی های این سنآرشیدا هم تازگیا یاد گرفته هر چیزی که رو که میخواد با جیغغغغغغ میگیره
زری
23 اردیبهشت 94 16:53
سلام عزیزم از شکل پیتزا کاملا مشخصه خیلی خوشمزه هم هست وای که دهنم آب افتاد عزیزم اگه دوست داشتی ،دستورپختش روتوی یه پست بزار بوس واسه الیارجان
مامان آنيتا
24 اردیبهشت 94 9:25
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
مامان نیلوفر
25 اردیبهشت 94 14:48
به به این پیتزا واقعاً خوردن داره
مامان نیلوفر
25 اردیبهشت 94 14:51
بابای ملیسا خانم ناناز
26 اردیبهشت 94 1:25
با سلام . ضمن تبریک بمناسبت عید مبعث و همچنین بخاطر وبلاگ زیباتون ، وبلاگ ملیسا دختر بابا با عکسهای جدیدش به روز شد . خوشحال میشیم اگر با تشریف فرمائی خودتون ، یه یادگاری به رسم یادبود تو قسمت نظرات از خودتون به یادگار بزارید . منتظر شما هستیم .
مامان فدیا
29 اردیبهشت 94 11:31
افرین به مامان با سلیقه شما که خودش همه چیز رو دست ساز درست میکنه و افرین به شما که با اشتها میخوری