عشقم الیار
به بازی های اتنزاعی مثلا رفتن به فضا با ماشینی که خودت درست کردی و زندگی درانجا با فرض رسیدن به فضا.وقتی میری فضا اول از همه باز لایتیر رو میبینی و باهاش احوالپرسی میکنی....قدرت تخیلی بالایی پیدا کردی برای ماشینات حرف میزنی ،داستان تعریف میکنی...
عاشق کتاب خوندنی.یبار که برات کتاب میخونم برای بار دوم گفتی مهدیه بزار من برات بخونم....اینقدر خوب خوندی که حسلبی لذت بردم از روی تصاویر کتاب قصه گفتی،قصه گویی خلاق هم بلدی اینقدر داستان تراشی میکنی و تو دنیای تخیلیت داستان میگی که منو بابایی ذوق مرگ میشیم.
خونه عزیز با هادی توپ بازی میکنی پیشرفت هایی هم داشتی که شامل دریپ کردن و انداختن توپ با دست و پا...جزو قوانین بازیت این هست که هر کس باید یک توپ داشته باشه نه اینکه همه دنبال یک توپ بدوند!!!!!
به شدت حساسی که بچه ای کوچولو پیش مامانی بشینه.حتما با صدای بلند و گلایه امیز اعتراضتو نشون میدی و بلندشون میکنی.عمو امین اومده بودن اصلا با امیر صادق بازی نکردی و فقط دوست داشتی با عمو بازی کنی.
پسر بسیار عاقل و دل رحم و مهربونی هستی.مثل بابایی محتاط و مثل مامان یکم ترسو تشریف داری البته خیلی کم شده.از بازی های مورد علاقت ساخت گس استیشن(پمپ بنزین)،پارک و پارکینگ با تخته ها و لگوهات هست.عاشق بازی و اجرای نمایشی.اون هم نمایش های خطرناک و پرهیجان...
می دونی بیمارستان جاییکه وقتی ادم مریض میشه میره.تو مسجد نماز میخونن.رستوران محل غذا خوردن.پرچم ایران رو هم میشناسی..
اگه کسی بدون اجازت به وسایلت دست بزنه ناراحت میشی،اگه اجازه بگیرن بعد اجازه میدی باهاشون بازی کنن.
به جمع کردن سنگ از کوچه و خیابان علاقه داری.
امروز اسباب بازی هاتو خودت تنهایی جمع کردی و بردی توی اتاقت برای این کار خوبی که انجام دادی مامانی 4 تا دونه پاستیل بهت جایزه داد.
برای نقاشی کردن هیچجا بهتر از سر رسید من و کاغذهای بابایی برات نیست.دوست داری وسایل مختلف(گوشی،دست و پاهات،لیوان،ماشین،اشکال هندسی)رو بگذاری رو کاغذ و دورشون خط بکشی.
مستقل ت از همیشه شدی و دوست داری همه کارهاتو خودت انجام بدی حتی لباس پوشیدن....چون هنوز نمیتونی کامل کاراتو تنهایی انجام بدی سعی میکنم غیر مستقیم کمکت کنم تا سرخورده نشی چون واقعا دلت میخاد تنهایی انجامشون بدی..برای اینکه حتما لباس مورد علاقه خودتو بپوشی حتما دلیل خوبی میاری که چرا لباس رو که ما انتخاب کردیم رو نپوشیدی.مثلا میگی اون بزرگه،این خوجل موجله،اونو بپوشم سرما میخورم.
بابایی از سر کار میاد وقتی ازش میخای که بیاد بازی کنه باهات،چون بجای اومدن مکث میکنه که چیزی بگه،قبل ازینکه دهنش رو باز کنه فورا میری جلو و بغلش میکنی و میگی دوستت دارم بابایی.یا تکنیک بهتری بلدی وقتی بابایی از در میاد شما بلند میگی سلام بابا خسته نباشی بیا بازی کنیم.
گاهی برای جلوگیری از بوسیدن و بوسیده شدن خودت از لپت با دست میگیری و میدی به اونیکه میخاد تورو ببوسه.اگرم حسش نباشه و کسی بوست کنه با بداخلاقی پاکش میکنی.
دیگه اصلا اجازه نمیدی کسی بهت بگه مارتین یا بهش اشاره کنه بلند میگی دعوات میکنما حرف زشت نزن و اگر نزدیک باشه میزنی تو دهنش.که خاله لیلی بیشتر از همه کتک میخوره واگه ببینی دستبردار نیست تهدیدش میکنی وایسا برم به مامانم بگم بیاد بزنه لهت کنه.
مسواک زدنت بهتر شده و علاقه پیدا کردی...یکی از دندونام رو که دکتر تعمیرش کرده سیاهه هنوز روکش نزاشتم براش....بهت نشون دادم و گفتم ببین وای مسواک نزدم سیاه شده....کتاب کیتی مسواک میزنه رو هم چندین بار برات خوندم یاد گرفتی .یبار عزیز بهت شکلات داد گفتی نمیخام باکتری میاد دندونام سیاه میشه بعدش گفتی بده بخورم مسواک میزنم باکتری بره....