الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

الیار،هدیه تکرار نشدنی من

الیار

1394/4/26 18:19
نویسنده : مامان مهدیه
549 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم کودکی کن و بخند و شاد باش زیرا تنها شادی سهم تو از زندگیست و تو سهم مامان و بابا از تمام زندگی هستی.

گل نازم،دردونه خوشگل مامان،خیلی خیلی خوشحالم که مادر یه نازدونه ی ناز مثل شمام.

مهربونترین پسر دنیا،عاشق مهربونیاتم که با وجود اینکه دوساله هستی ولی اندازه ادم بزرگا به همه محبت میکنی...هر کی بهت یه چیزی میده میگی میسی،میسی مامان،میسی بابا......الهی فدای اون مدل حرف زدنت بشم.

مرسی که هستی الیار،مرسی که با این حرفا و کارهات و بودنت حالمونو خوب میکنی من این حال خوب این روزهامو مدیونتم عسلکمبوس

عزیز اومد بدرقمون بهش گفتی عزیز نیا مواظب پاهات باش خدافظآراممنو عزیز و بابا ذوق مرگ شدیم ازین همه درک و شعور بالای شما.

یه روزم با بابایی تنهایی رفته بودین خونه عزیز ،تا میرسی میگی عزیز بستنی میخام وقتی عزیز میگه الیار نداریم برگشتی بهش گفتی پس من اشغال میخورم شما بستنی ندارین...اغاجوون بعد کلی خندیدن میره و برات بستنی میخره.

ادکلنای مامان و بابا رو برمیداری بو میکنی و میگی به به خوش بو ا...از بس خوش تیپی و به خودت میرسی ادکلن نزده جایی نمیری حتی برا بازی تو پارکینگ...الهی فدای خوشتیپ خودم بشم.

قند عسلم این روزا فوق العاده شیطون شدی و با عرض پوزش گاهن اذیت میکنی...حرف باید حرف خودت باشهگریهو برای به کرسی نشوندن حرفها و خاسته هات پافشاری میکنی .

یکم بدغذا شدی و اشتهات هم کم شده. همش باید بیوفتم دنبالت تا غذاتو بخوری و این اصلا خوب نیستغمگین.بدتر اینکه گوشت نمیخوری عزیزم بخور،خب بخور و یه مادرو از نگرانی دربیار.......

تو اتاقت همیشه وسایل کاردستی و رنگ و ماژیک،چسب و غیره رو تو کمد پایین و در دسترس گذاشتم تا هر زمان فکری به ذهنت میرسه بتونی راحت برای پیاده سازیش بری به سراغ وسایل.بلدی و میگی هر چی با دست ساخته میشه کاردستیهتشویق.تو زبان و ریاضی هم پیشرفت خیلی خوبی کردی و کلی چیز یاد گرفتی.

مدتیه ورزش میکنم توی خونه ،شما هم همراهیم میکنی یه اهنگ شاد  و کلی بپر بپر.عشق اینروزات ابکشیدن تمام قاشق های تمیز تو ابچکانه.و بعد ازینکه خودت و زمین و کابینتهارو ابیاری میکنی یه دستمال برمیداری و به تقلید از من میزاری لبه کابینت تا مثلا اب اون قسمت خشک بشه.

برا درست کردنه برنامه خابت مجبورم صبحها زود بیدارت کنم...خیلی خوش خابی وقتی بیدارت میکردم بهم گفتی برو دیگه دوست ندارم من خابم میادتعجب.یبارم وقتی میخاستم بخابونمت چراغارو خاموش کردم جدی بردمت اتاق...در کمال پررویی گفتی حالا شدی مامان زورگوتعجب.

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

عمه فروغ
3 مرداد 94 13:19
سلام مهدیه جون ای جووووووووووونم به الیار شیرین زبون که با حرف های خوشمزش خوب بلده دلبری کنه به به هزار ماشاا.. به پسرک ورزشکار ان شاا.. که خدا براتون نگه داره از طرف من هم ببوسیدش
مامان ریحانه
3 مرداد 94 23:34
فدای قلب مهربونش که به عزیز جون اینطور گفته وای آقا الیار خوشتیپ و ادکلن زده با این کارات دل دخملا رو میبری شما چقدر بد مکه بچه ها گوشت نمیخورن نازنینم همینطوره و من مجبوررم به صورت کتلت و کوفته ریزه و...... این چیزا بهش بدم قربون پسر تمیزم برم من مهدیه جون سعی کن از این به بعد دیگه زورگو نباشی
مامان ریحانه
3 مرداد 94 23:35
راستی مهدیه جون اگه دوست داشتی رمز پستتو بده