این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
خوب داستان پر رمزو راز از شیر گرفتن برای هر مادری که شیر میده پر از دغدغست.هر روز از خدا ممنون که کمک کرد این پروسه رو با موفقیت طی کردیم.از خدا میخوام که روز به روز شاهد رشد و پیشرفت روز افزونت باشم و به واسطه اینکه لیاقت مادر بودن رو به من بخشید و کمک کرد که این ارتباط قوی را تا 22 ماهگیت حفظ کنم از او سپاسگزاری کنم.
عاشق دنیای بچگیتم،بی ریا و خیلی ساده و دوستداشتنی.......دوست دارم دنیات همیشه اینجوری باشه الیار.امروز میخوام از شیرین زبونیهات بگم.خیلی نازو بامزه شدی.حرف میزنی در حد بنز.عاشق پاستیل و هندونه ای.وضعیت غذا خوردنت در حد نیازه و برعکس انرژِیت برای دویدن و بازی تموم نشدنیه.دور تا دور خونه یه بند می دوی و یا روی تخت و مبل به قول خودت بپر بپر می کنی.وقتی هم پاهات درد میگره میشینی و پاهاتو بوس میکنی.ماشین شناسیت هم خیلی خوبه،کم کم داری وارد ماشین های خارجی می شی.از ماشین های فلزی که داری اسم میسوبیشی(میتسوبیشی)،شبرلت امپیکایی(شورلت امریکایی)،مینی کوپه(مینی کوپر)،فیایی(فراری)،شاسی بلند،لسوز(لکسوز).برام جالبه که خیلی پسری،همه کارات پسرونست.عشق مخصوصت مکویینه،شب و روزت حرف زدن در مورد مکویینه.بغلش میکنی میگی جوونم،عژیژم...مواظب باش تصادوف نکنی،سبقت بگیر مکویین با سرعت زیاد،به من میگن یعدوبق(رعدوبرق)،پواز میکنم(پرواز).........الهی من قربون برم که بلبل زبونی میکنی بعد من میگم میام گازت میگیرما تو هم میگی نه،بعد میگم کجاتو گاز بگیرم توی وروجک فوری دستتو میاری جلو......
خودتو معرفی میکنی:اقا ایار اسملی نسب(اقا الیار اسماعیل نسب).بیشتر از پیش کاغذ و مداد و کتاب دوست داری اون روز یه مشت خط کشیده بودی از لا به لای خط خطی ها یه دایره پیدا کردی و با ذوق به من گفتی مامان نگاه کن بادودک(بادکنک)کشیدم.
از لحظه ای که بیدار میشی تا وقتی به زور میخابونیمت لحظه ای رو واسه بازی و کنجکاوی از دست نمیدی.وقتی هم چراغها رو خاموش میکنیم ساعتو نگاه میکنی میگی ساعت چنده؟وای دیره،یه ذره بازی کنیم میگم مگه نگفتی دیره جواب میدی پنج دیقه بازی کنیم.خونه مامان جون داشتیم شام میخوردیم یه نگاهی به دوروبر انداختی بلند گفتی ماجون سفه جمع کن له نشن من دنبال بازی میکنم.دمپایی های بابایی رو پوشیده بودم اومدی گفتی مامان کار بد!!!!!اجازه گرفتی پوشیدی.دربیار
شعرهای زیادی رو یاد گرفتی و بلدی میخونی.برده بودمت دکتر تا دکتر رو دیدی شروع کردی به خوندن دکتر چه مهربونه درده منو میدونه.....دکترم کلی ذوق کرده بود و با اهنگ شعرت سرشو تکون میداد.عمو زنجیر باف و بارون میاد جرجر رو هم یاد گرفتی.میگی عمو زنجیر باف،بله.زنجیر منو قافتی(بافتی)
به استدلال و تحلیل رسیدی،وقتی از حموم میای میگی موهامو شستم تمیز شده،یا وقتی جیش داری وسمت دسشویی بدو بدو میری میگی مامان زود باش شلوارم خیس میشه.داشتی بادوم میخوردی سرفه کردی گفتی مامان زود باش اب بیار گیر کرده.میگی خورشید خانوم خوابیده شب شده.برات لالایی میخونم و اسم عموها و خاله و دایی و...رو میبرم و اگه یکی یادم بره یاداوری میکنی.کدخدا تشریف داری هر کاری میخای بکنی قبلش میگی یا علی ابلفض(یا علی ابوالفضل)،یا علی مدد.......
هر وقت دلت بازی میخادو میبینی بابایی خابه هی میگی بابایی،باباجون پاشو بسه،پاشو دنبال بازی...یبار بابایی به حرفات توجه نکرد و خودشو به خاب زد با کنترل کوبیدی رو سرش....
پاستیل زیاد میخوری وقتی میگم الیارجان زیاده روی نکن بسه...فوری میخونی میخورم چاق میشم چله میشم قوی میشم تپل میشم.
رفته بودیم لباس فروشی،یه بلیز اوردم خاستم پرو کنی بلند با گریه گفتی اینو دوس ندارم،ازین حرکتت کلی تعجب کردیم مخصوصا فروشنده،الهی فدای استقلالت....