الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

الیار،هدیه تکرار نشدنی من

این روزا

1394/1/24 18:29
نویسنده : مامان مهدیه
463 بازدید
اشتراک گذاری

خداوندا از تو ممنونم به خاطر این همه خوبی

پسرک شیطون وپرجنب وجوش و گاه پر جوش و خروش خونه کوچک ما که وقتی خوابه سکوت ارامش بخشی تو خونه حاکمه و وقتی بیدار میشه حس و حال و هیجان رو دوباره تو خونه جاری میکنه.پسرکی که با اومدنش به دنیامون رنگ داد و هر روزمون رو با شادی و شور و هیجان رونق داد.پسرکی که هر روز باهاش دنیای تازه ای رو تجربه میکنیم و هر روز باید منتظر حرف ها و سوالات و  کشفیات جدیدش باشیم.

الهی که پسرم همیشه دلت شاد باشه و همیشه ارامش داشته باشی.واسه خودت اقا شدی ،همه عاشق شیرین زبونیات هستن.اونقدر خوشمزه و بانمکی که نمیدونم از کدوم  کارت یا کدوم حرفت بگم.گاهی چیزایی میگی که خودمم تعجب میکنم و میگم از کجا یاد گرفتی این حرفارو...تعجبخیلی زیاد مهربونی تا یه کم احساس کنی ازت ناراحتم دستتو میندازی دور گردنمو هی میگی مامانو دوس دارم...مامان خوبم.عزیزم.جوونم.عشگم... بوسم میکنی و میگی ببشید مامانی مهدیهمحبتبوس

حالا دیگه راحت تمام کلمات رو بدون هیچ ایرادی بیان میکنی و میتونی به راحتی رنگ ها رو تشخیص بدی البته فقط رنگ های اصلی رو مسلطی.البته باید بگم عاشق رنگ ابی هستی و اون رو به بقیه رنگ ها ترجیح میدی.می تسم(می ترسم)تکیه کلام این روزاهات شده که از دایناسور می ترسی فدات شم...منم برا حل این موضوع یه قصه از خودم ساختم که دایناسور اخر سر پاش لیز میخوره می افته میمیره،شمام هر وقت میترسی میگی میتسم بعدش میگی نترس دایناسور اوتاد مرد.خندونکهر چی بهت میگم،میگی باشه بعدش دوباره می ری و کارخودت رو میکنیغمگیناونقدر کنجکاو و بلا شدی که توی همه کارها هستی و فرصت حرف زدن به کسی رو نمیدی.دایم میای  و با یه صدای فضول و بامزه میگی چی کار میکنی؟ببینم!!!

خلاصه که تو همه ی کارهای منو باباعباس هستی از ارایش کردن من و اشپزی وجارو گرفته تا گل اب دادن و کارهای فنی بابایی......تو خوردن هم که همیشه شریک مایی و یه پای خوردنی هول میکنی و میترسی زود تموم شه.بابایی کیف میکنه وقتی می بینه مثل بچگیای خودش خوش خوراکی و چیزای خوب رو دوس داریچشمک

هر وقت گرسنت بشه یا دلت خوراکی بخای میری از کابینت از بیسکویت بابا برمیداری و میگی مامان من بیسکوییت باباها میخورم،دیگه تو خونمون همه اونو به اسم بیسکوییت باباها میشناسیم.

یه دوست خیلی خوب پیدا کردی به اسم مبینا.دختر عمو شالچی همسایمونه،وقتی اولین بار اومد خونمون باهات بازی کنه کدخدا شده بود و همش نصیحتش میکردیبغلمثلا میگفتی به میز دس نزن بابا دعوا میکنه،...مبینا پازلتو برداشت گفتی اجازه گرفتی؟؟؟؟ایار خیلی ناراحته!!دس نزن

الهی فدای مهمون نوازیت پسرمخنده

از اون جاییکه عید مریض بودیم این روزا همش مهمونی میریم و یا مهمون داریم.کلی خوش بحالته گلم،عمو رامین اینا اومده بودن طفلکی مهدی رو نزاشتی به هیچ کدوم از اسباب بازیهات دست بزنه همش میگفتی اجازه گرفتی؟؟؟دس نزن مال ایاره

برعکس عمو عارف اینا اومده بودن جو گیر بودی و با مصطفا کل خونه رو زیرو رو کردین حتی چنتا از ماشیناتو شکونده بودین،حتی به کشو لباساتم رحم نکرده بودین و همه رو ریخته بودین بیرون.مجبور شدم تنبیهت کنم،برخلاف میل باطنیم به مدت سه روز بیشتر ماشیناتو جمع کردم و گذاشتم تو انباریخطاخطا

زهرام اومده بود بدک نبودین ،فقط خمیر بازیاتو مالونده بودین به فرش اتاقتسکوتباهاش دنبال بازی کردی وقتی زهرا عقب میموند گفتی زهرا ایار سبقت گرفتهتعجباز پنجره بیرون رو نگاه کردین گفتی زهرا خورشید خانوم خوابیده الان شبه...الهی من به فدای اون استدلالت.

وابستگی جدیدت دیدن کارتونه،مکویین 1 و2....والا کل دیالوگات و حرکاتشو حفظی و تو کارات بکار میگیریغمگینهمش ماشینات پاواز(پرواز)میکنن و یا تصادف میکننغمگین...

ولی من دوست ندارم این همه وابسته به تلویزیون و سی دی باشیگریهخونه مامان جوون هم اجازه ندادی شیما به کیف من نزدیک شه.وقتیم شیما گریه کرد گفتی شیما جیغ جیغو  ا.غمگین.

هنوزم وقتی کنارم میخابی دستت رو میزازی رو شکم مامان.با اینکه حس خوبی بهم میده ولی عادت خیلی بدیهغمگینخجالتاین عکسو بابایی گرفته وقتی ما تو خواب ناز بودیمشیطانشاکی

دوردونه پسر دوستت دارم

پسندها (12)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مهتاب مامان اشکان
27 فروردین 94 8:30
سلام دوست خوبم . الهی فدای شیرین زبونیای ایارخان بشم ، ماشالا این الیار خان واسه خودش آقایی شده ها . چه عکسای خوشگلی هم مامانی ازشون گرفته . مهدیه جون یه چیزی بگم بخندی در مورد اون عکسی که بابایی ایار خان گرفتند . این اشکان خان ما که دیگه یه پا مرد شده ولی باز هم مثل ایار خان کوچولوی ما دستشو میذاره رو شکم منو میخوابه و اگه دستشو نذاره اصلا و ابدا خوابش نمیبره . به فکر اینم که زودی براش زن بگیرم تا از شر این کارش راحت بشم .آخه هرکاری میکنم ترک نمیکنه و اعتراض میکنه و میگه آهان پس تو منو دوست نداری و نمیخوای من بچه ات باشم . بهش میگم تو دیگه بزرگ شدی ، زشته بهت می خندند ، خودش میخنده و باز کار خودشو میکنه . بوووووووووووووووووووس واسه الیار جون خوشمزه و بانمکم
مامان آنیسا
27 فروردین 94 8:35
وای عزیز دلم چقدر با کلاه خوشکل شده دلم میخواد بخورمش خدا حفظش کنه مامانی
عمه فروغ
27 فروردین 94 13:44
ای جووووووون به الیار دوست داشتنی خدا براتون حفظش کنه
مامان آروین
29 فروردین 94 9:34
سلام عزیزم. ماشا الله ایلیا جون خیلی شیرین زبون و بانمک شده. امیدوارم همیشه خوش و سالم باشه.
مامان ریحانه
29 فروردین 94 19:07
چه خوب مهدیه جون که بزرگ شدن نازدونتو با تمام وجود حس میکنی و زیباترین حس مادرانه را از وجود پسر نازت بیان میکنی فدای شیرین زبونیهای گل دونه بشم من که دل ما رو هم میبره عزیزم امیدوارم که دلاتون شاد و لباتون خندون باشه برای همیشه عکسات خیلی ناز شده در کنار دوستان عزیز دلم جدای از خرابکاریهایی که کردی مامانش آقا ایار قول میده دیگه ماشیناشو خراب نکنه و روی فرش خمیر بازی نریزه بووووووووووس واسه الیار ملوووووووووس
ĸoѕαr
31 فروردین 94 18:31
___♥♥♥ __♥♥_♥♥ _♥♥___♥♥ _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥ _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥ _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥ __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥ ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥ ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥ ____♥♥___♥♥__♥♥ ___♥___________♥ __♥_____________♥ _♥_____♥___♥____♥ _♥___///___@__\\__♥ _♥___\\\______///__♥ ___♥______W____♥ _____♥♥_____♥♥ _______♥♥♥♥♥ سلام وب شماعالیه من وقتی عکس کودک شمارو میبینم فکر میکنم اجی وبرادر خودمه راستی به وب منم بیایید واگه موافق بودیید تبادل لینک هم بکنیم مرسی
مامان مهدیه
پاسخ
سلام عزیزم.من اسم رمزو ندارم ولی قبلا چنبار به وبت سر زدم.همیشه موفق و ورزشکار باشی.با افتخار لینک شدی