مریضی
عاشقتم اینقدر زیاد که با هیچ جمله ای نمیشه توصیف کرد. و بهت افتخار میکنم که خیلی پسر صبور و مقاومی هستی..
هفته پیش بدجوری مریض شدیم،اسهال و استفراغ گرفته بودی ومتعاقب تو منم گرفتم،دکتر گفت باید بستری بشی ولی منو بابایی رضایت ندادیم و قرار شد دکتر بیاد و تو خونه بهت سرم وصل کنه.وقتی سوزنو دستت فرو کرد گریم گرفت انگاری اون سوزنو فرو کرد تو قلبم
روزای سختی رو گزروندیم ولی رگ گیریش عالی بود و شما اصلا متوجه نشدی همون بار اول و خیلی راحت رگگیری کرد ،ممنونشم.....اخه خیلی نگران بودم که مثل سری های قبل اذیت نشی و تو روحیت تاثیر بد نزاره یا از دکتر و روپوش سفید نترسی.خدایی ما مادرها که خوراکمون استرسه.
فدات بشم پسرکم تنها چیزی که تحملشو ندارم و برام عذاب اوره دیدن اشکات و بدحالیته ایشالا که هیچ وقت مریض نشی و همیشه شاد و سلامت باشی.
یه مدت بعدش وقتی رفتیم خونه مامان جوون،خاله بزرگ برات پفک خریده بودبرگشتی بهش گفتی خاله بزرگ پفک نخر پفک مرضه،منم مریضم سرفه میکنم اصلا نمیخام.یعنی همه هاج و واج موندن .الهی قربون پسر با شعور خودم.